کد مطلب:231455 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:280

امام رضا در رباط سعد
ابواحمد عبدالرحمان معروف به صفوان گوید: كاروانی از خراسان به طرف كرمان حركت كرد، در بین راه دزدان راه را بر آنها بستند، از میان كاروانیان مردی را به گمان اینكه پول زیادی دارد گرفتند و او را مقید ساخته با خود بردند.

این مرد مدتی در دست آن دزدان گرفتار بود و مورد شكنجه و آزار قرار می گرفت.

راهزنان او را از این جهت اذیت می كردند تا وی محل پولهای خود را ابراز كند و بدین وسیله جان خود را از دست آنان نجات دهد.

دزدان او را در برف حبس كرده و آزارش می دادند، یكی از زنان راهزنها بر این مرد ترحم كرد و او را آزاد ساخت، این مرد از آن ناحیه فرار كرد، در اثر زجر و شكنجه لب ها و زبانش فاسد شده و از بین رفته بود، و قدرتش را از دست داده و توانائی نداشت سخن بگوید.

شخص مزبور از كرمان به خراسان مراجعه كرد و شنید حضرت رضا (ع) در



[ صفحه 90]



نیشابور می باشد، این مرد در خواب دید كه مردی به وی می گوید: فرزند رسول خدا اینك در خراسان است، و از وی چاره ی درد خود را بخواه، شاید وی داروئی به تو دهد و از این رنج رهائی پیدا كنی.

وی از خواب بیدار شد و فورا خود را به نیشابور رسانید.

هنگام ورود به نیشابور به او گفتند حضرت رضا (ع) از نیشابور بیرون شد، و اینك در رباط سعد است وی از نیشابور خود را به رباط سعد رسانید و خدمت امام رضا (ع) رسید و جریان كار را برای آن جناب شرح داد، و در ضمن از امام (ع) شفاء درد خود را طلب كرد.

حضرت رضا (ع) دستوراتی به او دادند و او عمل كرد و از آن مرض مزمن نجات یافت. [1] .


[1] به كتاب امامت شماره ي 283 مراجعه شود.